مروری بر آخرین قسمت سریال زخم کاری
به گزارش وبلاگ وردپرس، خبرنگارانـ قسمت پانزدهم سریال زخم کاری به نویسندگی و کارگردانی محمد حسین مهدویان و تهیه کنندگی محمد رضا تخت کشیان جمعه 19 شهریور 1400 وارد شبکه نمایش خانگی شد.
در خلاصه داستان این قسمت آمده است:
با مرگ مغزی هانیه و شرایط روحی سمیرا و از طرفی تاثیر مرگ مائده روی میثم خانواده مالکی از هم گسیخته شده است؛ ولی مالک می خواهد به هر نحو ممکن از خانواده اش محافظت کند. مالک با قتل مظفری و اخوان و رفتن کیمیا تنها شده است. مالک می خواهد خانواده اش را از بند نیروی شومی که از مرگ حاج عمو بر آنان سایه افکنده است، رهایی ببخشد. مالک یک تنه به نبرد ریزآبادی ها می رود...
مالک هرقدر هم بخواهد مرگ مغزی هانیه را باور نکند، باز هم در واقعیت تاثیری نمی گذارد. هانیه در ازای مرگ مائده از دست رفت و حالا تاوان های دیگری هم برای مالک در راه است. مالک باز هم به همان نقطه ای بر می شود که پیش از کشتن حاج عمو در آن جا ایستاده بود و حتی کمی عقب تر. او حالا باید سر جان خود و خانواده اش معامله کند. مفاد معامله هم روشن است. همه چیزت را بده و جانت را بخر. مالک کتک خورده و تحقیر شده معامله ناصر را بی چون و چرا و کم و کاست می پذیرد؛ اما در گوشه دیگر این دعوا کسی هست که تمام این انتقام برنامه ریزی او بوده و گویی فراموش شده است.
منصوره نه تن ها ناصر را برگرداند، نقشه قتل و غارت مالک و شرکایش را کشید و او را به جایی رساند که دار و ندارش را دو دستی تقدیم ناصر کند و هنوز هم کارش با مالک تمام نشده است. منصوره حیثیت لگد مال شده اش را از مالک طلب می کند. طلبی که با خون مالک تسویه می شود. منصوره انتقامش را این گونه از عشق بیست ساله جوانی اش می گیرد: با زخم کاری چاقو...
زخم کاری در پانزده قسمت و بدون اضافه کاری و آب بستن های مرسوم در سریال های ایرانی به انتها می رسد. محمد حسین مهدویان اگر یک ویژگی برجسته داشته باشد، همین قائل بودن به حدی از استاندارد برای خودش است. چیزی که در چند کارگردان جوان دیگر هم دیده می شود؛ اما بیشتر سازندگان سریال های ایرانی آن را فراموش کرده اند. این در حالی است که زخم کاری جای کار و پرداخت بیشتر هم داشت، به خصوص در پرداخت شخصیت هایش. در این سریال اگرچه مالک و سمیرا اهمیت بیشتری داشتند و به خوبی هم روی شخصیت هایشان کار شده بود؛ اما از سویی دیگر خانواده ریزآبادی جای کار بیشتری داشتند. شاید منصوره به دلیل جنس زخم و انتقامی که با آن درگیر بود، برای مخاطب قابل لمس بود؛ اما شخصیت ناصر جای کار بسیار بیشتری داشت.
ناصر در نیمه ابتدایی سریال فردی بی عرضه و لوس نمایش داده شد و با رفت و برگشتش تبدیل به یک جنایت کار مجنون شد. حتی خود حاج عمو هم ناشناخته و مبهم باقی ماند و از طرفی نکته بسیار مهم درباره ریزآبادی ها ارتباط شان با قدرت های بالادستی تر است. آن ها چه سابقه و خط ربطی با کسانی داشتند که به کمک شان مالک را سرنگون کردند. آن ها وقتی به این قدرت ها متوسل شدند که هیچ چیز نداشتند؛ بنابراین حتما چیز های دیگری در این میان دخیل است. چرا مالک که این همه وقت و این همه سال روی نقشه هایش کار کرده بود، فکر این جای کار را نکرد. مالک ساده لوح نبود.
محمدحسین مهدویان تمام تلاشش را می کند که از سوژه های حساسیت برانگیز فیلم های قبلی و حتی حامیان فیلم های قبلی اش دور شود؛ اما هرچه بیشتر می کوشد، کم تر پیروز می شود. او این بار باز هم دست روی سوژه حساسی گذاشته و سعی کرده است تمام حواشی امنیتی و سیاسی این سوژه را نادیده بگیرد. تا حد زیادی هم پیروز بوده است. درام پیش می رود، خوب هم پیش می رود؛ اما او نتوانسته است مخاطبان را گول بزند. همه تماشاگران سریال به بخش نادیده گرفته شده این داستان آگاه هستند و اگر پای تماشای این سریال نشسته اند، به معنای این است که موقتا با این قرارداد نمایشی همراه شده اند. آن ها به خوبی می دانند که پرداختن صحیح به چنین سوژه ای حتی کار محمدحسین مهدویان هم نیست!
منبع: فرارو